لودویگ فان بتهوون (نابغه ناشنوا)

نابغهای در دنیای موسیقی کلاسیک
لودویگ ون بتهوون که به طور گسترده بهعنوان بزرگترین آهنگساز تاریخ موسیقی شناخته میشود، بر دورهای از تاریخ موسیقی تسلط داشت که هیچکس قبل یا بعد از او بهطور مشابهی بر آن تأثیر نگذاشته است. هنر او که ریشه در سنتهای کلاسیک جوزف هایدن و ولفگانگ آمادئوس موتسارت داشت، روح جدید اومانیسم و ناسیونالیسم اولیهای را که در آثار بزرگ ادبیات آن دوران مانند آثار گوته و فردریش فون شیلر بیان میشد، در خود گنجانده است. همچنین این آثار تأثیرات اخلاقی فلسفههای بازتعریفشده کانت و آرمانهای انقلاب فرانسه با تمرکز بر آزادی و کرامت فرد را دربرمیگیرند. بتهوون به وضوح قدرت موسیقی را در انتقال فلسفه زندگی بدون نیاز به متن کلامی آشکار کرد. در برخی از آثار او، قویترین بیان اراده انسان در تمامی موسیقی و حتی در هنرهای دیگر نیز یافت میشود.
اگرچه بتهوون خود رمانتیک نبود، اما منبع الهام بسیاری از رمانتیکهایی شد که بعد از او آمدند، بهویژه در ایدهآل موسیقی برنامهای (موسیقی مصور) که در سمفونی ششم (پستورال) خود آن را بهعنوان “بیان احساسات بیشتر تا نقاشی” تعریف کرد. در عرصه فرمهای موسیقی، بتهوون ابتکارات زیادی داشت و دامنه سونات، سمفونی، کنسرتو و کوارتت را گسترش داد. در سمفونی نهم او، بهویژه، توانست دنیای موسیقی آوازی و سازها را بهگونهای ترکیب کند که قبلاً هرگز انجام نشده بود. زندگی شخصی بتهوون با مبارزه قهرمانانهاش علیه ناشنوایی روبهرو بود، و برخی از مهمترین آثار او در دههی آخر زندگیاش خلق شدند، زمانی که کاملاً قادر به شنیدن نبود. در عصری که شاهد افول حمایتهای درباری و کلیسایی بودیم، او نه تنها از فروش آثارش خودداری میکرد، بلکه نخستین آهنگساز تاریخ بود که بدون هیچ وظیفهای دستمزد دریافت میکرد و تنها به تمایل خود و در زمان دلخواه، آهنگسازی میکرد.
زندگی و کارسالهای اولیه لودویگ ون بتهوون
بتهوون بزرگترین فرزند بازمانده یوهان و ماریا ماگدالنا ون بتهوون بود. این خانواده اصالتاً فلاندری بودند و می توان ردیابی آنها را به مالینز بازگرداند. این پدربزرگ بتهوون بود که برای اولین بار در بن ساکن شده بود، زمانی که او خواننده گروه کر اسقف اعظم انتخاب کننده کلن شد. او در نهایت به کاپل مایستر تبدیل شد. پسرش یوهان نیز در گروه کر انتخابی خواننده بود. بنابراین، بتهوون، مانند اکثر موسیقیدانان قرن 18، در این حرفه متولد شد. اگرچه در ابتدا بسیار مرفه بود، اما با مرگ پدربزرگش در سال 1773 و افول پدرش به اعتیاد به الکل، خانواده بتهوون به طور پیوسته فقیرتر شدند. بتهوون در سن 11 سالگی مجبور شد مدرسه را ترک کند. در 18 سالگی نان آور خانواده بود.
یوهان با مشاهده نشانه های استعداد در پیانو در پسر بزرگش، سعی کرد از لودویگ مانند موتزارت اعجوبه ای بسازد اما موفق نشد. بتهوون تا زمان نوجوانی او توجه ملایمی را به خود جلب کرد.
هنگامی که در سال 1780 ژوزف دوم حاکم انحصاری امپراتوری مقدس روم شد، برادرش ماکسیمیلیان فرانسیس را به عنوان آجودان و جانشین اسقف اعظم انتخاب کننده کلن منصوب کرد. تحت حکومت ماکسیمیلیان، بن از یک شهر کوچک استانی به یک پایتخت پر رونق و با فرهنگ تبدیل شد. او که یک کاتولیک لیبرال رومی بود، به بن دانشگاه اعطا کرد، قدرت روحانیون خود را محدود کرد و شهر را به روی موج کامل رنسانس ادبی آلمان مرتبط با گوتولد افرایم لسینگ، فردریش گوتلیب کلوپستوک، و گوته و شیلر جوان گشود. یکی از نشانه های روزگار، نامزدی کریستین گوتلوب نیفه، پروتستان اهل ساکسونی، به عنوان نوازنده ارگ دربار بود که معلم بتهوون شد. نیفه اگرچه به عنوان یک نوازنده تا حدودی محدود بود، اما با این حال مردی با آرمانهای عالی و فرهنگ گسترده، مردی اهل ادب و همچنین آهنگساز آهنگها و قطعات سبک تئاتر بود. و از طریق Neefe بود که بتهوون در سال 1783 اولین تصنیف موجود خود (نه تغییر در یک مارش توسط Dressler) را در مانهایم منتشر کرد. در ژوئن 1782 بتهوون دستیار نیفی به عنوان نوازنده دربار شد.
آهنگهای متعلق به سالهای بن – به استثنای آنهایی که احتمالاً در بن شروع شدهاند اما در وین تجدیدنظر و تکمیل شدهاند- بیشتر مورد توجه دانشجویان بتهوون هستند تا عاشقان موسیقی معمولی. آنها تأثیراتی را نشان می دهند که هنر او در آن ریشه داشت و همچنین مشکلات طبیعی که او باید بر آنها غلبه می کرد و اینکه آموزش اولیه او برای اصلاح کافی نبود. سه سونات پیانو که در سال 1783 نوشته شد نشان میدهد که از نظر موسیقی، بن پاسگاه مانهایم، مهد ارکستر مدرن در آلمان، و مهد سبک موسیقی بود که میتوانست سهمی حیاتی در سمفونی کلاسیک داشته باشد. اما، در زمان کودکی بتهوون، مدرسه مانهایم در حال افول بود. ارکستر معروفی که زمانی معروف بود، در واقع پس از جنگ 1778 بین اتریش و پروس منحل شد. سبک مانهایم به شیوهگرایی منحط شده بود. این تأثیر خاص در دل مشغولی به افراطی پیانو (نرم) و فورته (بلند) منعکس شده است، که اغلب در تضاد با عبارت موسیقایی به کار می رود، که ممکن است در سونات های اولیه بتهوون و در بسیاری از موارد دیگر که در آن زمان توسط او نوشته شده است، یافت شود. تعجب آور نیست، زیرا سمفونی های آهنگسازان بعدی مانهایم آهنگ اصلی ارکستر دربار بن را تشکیل می دهد. اما چیزی که برای موتزارت و دیگران تحت تأثیر آهنگسازان مانهایم فقط یک اثر گاه به گاه بود، باقی ماندن یک عنصر اساسی برای بتهوون بود. پیانوهای ناگهانی، طغیانهای غیرمنتظره، ارپژیوهای عریض جهشی با جلوههای انفجاری نهایی (معروف به موشکهای مانهایم) – همه اینها در شخصیت موسیقیایی بتهوون نقش اساسی دارند و به او کمک میکنند تا موسیقی دستگاهی را از وابستگی به آواز رهایی بخشد. سبک بتهوون را می توان در واقع آخرین و بهترین گل درخت مانهایم توصیف کرد.
در سال 1783 او همچنین به عنوان نوازنده مداوم اپرای بن منصوب شد. در سال 1787 او چنان پیشرفت کرد که ماکسیمیلیان فرانسیس، اسقف اعظم منتخب از سال 1784، متقاعد شد که او را به وین بفرستد تا نزد موتزارت تحصیل کند. این دیدار زمانی کوتاه شد که بتهوون پس از مدت کوتاهی خبر مرگ مادرش را دریافت کرد. طبق سنت، موتزارت به شدت تحت تأثیر قدرت بداههپردازی بتهوون قرار گرفت و به برخی از دوستانش گفت که “این مرد جوان نام بزرگی برای خود در جهان خواهد ساخت”. با این حال، هیچ گزارش قابل اعتمادی از اولین سفر بتهوون به وین باقی نمانده است.
بتهوون برای پنج سال بعد در بن ماند. به دیگر وظایف دادگاه او، نواختن ویولا در ارکستر تئاتر بود. و اگرچه اسقف اعظم در آن زمان هیچ نشان دیگری از لطف خاصی به او نشان نداد، او شروع به آشنایی با ارزش کرد. مدتی قبل او با بیوه صدراعظم جوزف فون برونینگ آشنا شده بود و او را به عنوان معلم موسیقی با دو نفر از چهار فرزندش نامزد کرد. از آن زمان به بعد، خانه برونینگ ها برای او تبدیل به خانه دوم شد، بسیار راحت تر از خانه او. بتهوون از طریق خانم فون برونینگ تعدادی شاگرد ثروتمند را به دست آورد. مفیدترین تماس اجتماعی او در سال 1788 با ورود فردیناند، گراف (کنت) فون والدشتاین، یکی از اعضای عالی ترین اشراف وین و یک عاشق موسیقی، به بن رخ داد. والدشتاین به عضویت حلقه برونینگ درآمد، جایی که او نواختن بتهوون را شنید و بلافاصله به ستایشگر فداکار او تبدیل شد.
در مراسم رقص لباس فانتزی که در سال 1790 برگزار شد، موسیقی باله، طبق Almanach de Gotha (مجله ای که فعالیت های اجتماعی اشراف را به تصویر می کشد)، توسط کنت ساخته شده بود، اما عموماً مشخص بود که بتهوون آن را برای او نوشته است. . در همان سال امپراتور جوزف دوم درگذشت. دوباره از طریق والدشتاین، بتهوون برای سرودن قصیدهای برای سولیستها، گروه کر و ارکستر دعوت شد، اما اجرای برنامهریزیشده لغو شد، زیرا نوازندگان بادی قطعات خاصی را بسیار دشوار میدانستند.
او سپس قطعه ای تکمیلی را به آن اضافه کرد که به جشن به قدرت رسیدن برادر جوزف، لئوپولد دوم، می پردازد. هیچ سابقه ای وجود ندارد که تا پایان قرن نوزدهم، زمانی که نسخه های خطی دوباره در وین کشف شد و توسط یوهانس برامس معتبر اعلام شد، اجرا شده باشد. اما در سال 1790 آهنگساز بزرگ دیگری آنها را دیده و تحسین کرده بود: در آن سال هایدن که در راه خود به لندن از بن می گذشت، مورد استقبال انتخاب کننده و مؤسسه موسیقی او قرار گرفت. هنگامی که موسیقی بتهوون به او نشان داده شد، به قدری تحت تأثیر آن قرار گرفت و به او پیشنهاد داد که در بازگشت از لندن، بتهوون را به عنوان شاگرد بخواند. بتهوون پیشنهاد هایدن را پذیرفت و در پاییز 1792، در حالی که ارتش های انقلاب فرانسه به استان های راینلند یورش بردند، بتهوون بن را ترک کرد و دیگر برنگشت. آلبومی که او با خود برد (که در بتهوون هاوس بن نگهداری می شود) نشان دهنده دایره وسیع آشنایان و دوستان او در بن است.
آهنگهای متعلق به سالهای بن – به استثنای آنهایی که احتمالاً در بن شروع شدهاند اما در وین تجدیدنظر و تکمیل شدهاند- بیشتر مورد توجه دانشجویان بتهوون هستند تا عاشقان موسیقی معمولی. آنها تأثیراتی را نشان می دهند که هنر او در آن ریشه داشت و همچنین مشکلات طبیعی که او باید بر آنها غلبه می کرد و اینکه آموزش اولیه او برای اصلاح کافی نبود. سه سونات پیانو که در سال 1783 نوشته شد نشان میدهد که از نظر موسیقی، بن پاسگاه مانهایم، مهد ارکستر مدرن در آلمان، و مهد سبک موسیقی بود که میتوانست سهمی حیاتی در سمفونی کلاسیک داشته باشد. اما، در زمان کودکی بتهوون، مدرسه مانهایم در حال افول بود. ارکستر معروفی که زمانی معروف بود، در واقع پس از جنگ 1778 بین اتریش و پروس منحل شد.
این تأثیر خاص در دل مشغولی به افراطی پیانو (نرم) و فورته (بلند) منعکس شده است، که اغلب در تضاد با عبارت موسیقایی به کار می رود، که ممکن است در سونات های اولیه بتهوون و در بسیاری از موارد دیگر که در آن زمان توسط او نوشته شده است، یافت شود. تعجب آور نیست، زیرا سمفونی های آهنگسازان بعدی مانهایم آهنگ اصلی ارکستر دربار بن را تشکیل می دهد. اما چیزی که برای موتزارت و دیگران تحت تأثیر آهنگسازان مانهایم فقط یک اثر گاه به گاه بود، باقی ماندن یک عنصر اساسی برای بتهوون بود. پیانوهای ناگهانی، طغیانهای غیرمنتظره، ارپژیوهای عریض جهشی با جلوههای انفجاری نهایی (معروف به موشکهای مانهایم) – همه اینها در شخصیت موسیقیایی بتهوون نقش اساسی دارند و به او کمک میکنند تا موسیقی دستگاهی را از وابستگی به آواز رهایی بخشد. بتهوون را می توان در واقع آخرین و بهترین گل درخت مانهایم توصیف کرد.
تأثیرات اولیه بر لودویگ فان بتهوون
بتهوون، مانند دیگر آهنگسازان نسل خود، تحت تأثیر موسیقی عامهپسند و موسیقی فولکلور قرار داشت، تأثیراتی که در آثار ابتدایی او، مانند موسیقی باله «والدشتاین» در سال 1790 و چند ترانه و کرهای اولیهاش دیده میشود. ریتمهای سنگین رقصهای راینی در بسیاری از آثار پختهی او یافت میشوند، اما او توانایی جذب سایر لهجهها و سنتهای محلی از جمله ایتالیایی، فرانسوی، اسلاوی و حتی سلتیک را نیز داشت. هرچند بتهوون به معنای ملیگرایانه یا فولکلوریک در سبک آهنگسازان قرن بیستم نبود، اما گاهی از ویژگیهای غیرمعمول ملودیهای فولکلور استفاده میکرد تا از الگوهای هارمونیک سنتی فاصله بگیرد. علاوه بر این، استفاده از سبکی مشابه فولکلور در تنظیم متن مخفیانه ملیگرایانهی شیلر در سمفونی نهم او با شیوههای ملیگرایانهی اواخر قرن نوزدهم همخوانی داشت.
تأثیر موسیقی فرانسوی بر او از دو جهت مهم بود: از مانهایم که پیوندهای هنری محکمی با پاریس داشت و از تئاتر ملی بن که بیشتر به اپراهای کمدی فرانسوی ترجمهشده تکیه داشت. در جامعهی مد بن، همدردی با انقلاب فرانسه بسیار قوی بود، و طعم موسیقی مارش انقلابی فرانسه در بسیاری از آلگروهای سمفونیک بتهوون به چشم میخورد. ریتمهای پرجنب و جوشی که در چندین اسکرزوی او یافت میشود نیز به وضوح منشأ فرانسوی دارند.
بتهوون، مانند تمام پیانیستهای اواخر قرن هجدهم، بر پایهی سوناتها و آموزههای کارل فیلیپ امانوئل باخ، که در آن زمان نمایندهی اصلی «موسیقی احساسی» بود، آموزش دیده بود. این سوناتها با ریتمها و هارمونیهای خاص خود و گاه با رسیتاتیوهای بدون کلام، برای هایدن و موتزارت نیز آشنا بودند؛ اما در بتهوون واکنشی قویتر برانگیختند، نه فقط بهدلایل روحی، بلکه به دلیل محیط فکریای که در آن پرورش یافته بود. آثار ادبی مورد علاقه دوستان او از جنبش طوفان و تنش (Sturm und Drang) برآمده بود؛ این جنبش واکنشی بود علیه عقلگرایی قرن هجدهم و به برتری احساسات و غریزه بر عقل تأکید داشت. این جنبش در رمان مشهور گوته به نام رنجهای ورتر جوان (1774) تجلی یافت؛ زبانی که در برخی نامههای بتهوون و بهویژه در «وصیتنامه هایلیگنشتات» او طنینانداز شده است.
در چنین جنبشی، موسیقی بهعنوان هنری برای بیان احساسات اهمیت جدیدی یافت. تضادهای شدید حالت که در سوناتهای کارل فیلیپ امانوئل باخ وجود داشت، بهشکل بسیار قویتری در آثار بتهوون ظاهر شد؛ برای بتهوون، «احساس» به اندازهی نظریه در عمل اهمیت داشت، و نِفه، استاد او، آن را تنها شرط ارزش هنری میدانست. جهان ادبی بتهوون—که با وجود نداشتن تحصیلات رسمی گسترده، بهشدت و فراوان مطالعه میکرد—ریشه در آثار کلاسیک آلمانی داشت، و بهویژه گوته و شیلر.
آثار برجستهای که بتهوون در بن نوشت و به یادگار ماندهاند، از آخرین سالهای حضورش در این شهر هستند؛ یک روندینو و اکتت برای سازهای بادی که در سال 1792 احتمالاً برای گروه هارمونی انتخابی (گروه بادی) نوشته شد، یک تریوی ماژور برای فلوت، باسون و پیانو (1791)، و دو کانتات. ترانههای او، که احتمالاً تحت تأثیر نِفه نوشته شدهاند، احساس خاصی برای صدای انفرادی نشان نمیدهند. این موضوع در مورد آهنگسازی که پدر و پدربزرگش خواننده بودند، عجیب است؛ اما این محدودیت در تمام دوران کاری بتهوون او را دنبال کرد. از جمله آثار جالب میتوان به 24 واریاسیون روی تمی از آهنگساز ایتالیایی وینچنزو ریگینی اشاره کرد که بتهوون بعدها آن را بازبینی و منتشر کرد. این واریاسیونها که مجموعهای از تکنیکهای پیانو نوازی بتهوون را به نمایش میگذارند، برای مدت طولانی پایهی اصلی اجراهای او در سالنهای وین بودند.
وین
شناخت گستردهتر لودویگ فان بتهوون
بخشی از حرکت اول، «آلگرو کن بریو»، از سمفونی شماره ۵ بتهوون در سی مینور، اپوس ۶۷؛ از ضبطی در سال ۱۹۵۱ توسط ارکستر سمفونیک وین تحت رهبری اتو کلمپرر.
در سال ۱۸۱۰، ای. تی. آ. هوفمان در برلین نقدی از سمفونی پنجم منتشر کرد که بدون شک کمک بسیاری به معرفی جهانی این اثر و به ویژه جلب توجه رمانتیکها به سازنده آن داشت. در همان سال، بتهوون با نویسنده بتینا برنتانو آشنا شد، خواهر شاعر و رماننویس آلمانی، کلمانس برنتانو و بعداً همسر آچیم فون آرنیم، دو نفر از گردآورندگان مجموعه معروف اشعار فولکلور آلمانی، Des Knaben Wunderhorn. از نامههایی که بتینا ادعا میکرد بتهوون برای او نوشته است، تنها یکی میتواند بهعنوان نامهای واقعی پذیرفته شود؛ حداقل یکی از دیگر نامهها، که در آن از بتهوون خواسته شده تا درباره موسیقی به سبک رمانتیک و فلسفی سخن بگوید، باید بهعنوان جعلی رد شود.
بتینا همچنین خدمات مشکوکی در برقراری ارتباط بتهوون و گوته در تپلتیز در سال ۱۸۱۲ انجام داد (اتفاقاً مکان احتمالی نامههای «محبوب ابدی» نیز بود). تحسین از جانب بتهوون به گوته بوده است؛ برای گوته، بتهوون تنها یک نام مشهور بود. این ملاقات موفقیتآمیز نبود. بتهوون به برایتکف و هرتل، ناشران موسیقی، نوشت: «گوته به فضای دربارها علاقه زیادی دارد، بیشتر از آنچه که برای یک شاعر مناسب باشد.» گوته بتهوون را شخصیتی کاملاً رامناشدنی میدانست که کاملاً بیتقصیر نیست در این که جهان را نفرتانگیز بداند، اما قطعاً این نگرش چیزی را برای خودش یا دیگران لذتبخشتر نمیکند.» او علاقهای خاص به موسیقی حاشیهای که در سال ۱۸۱۰ برای ایگمونت نوشته شده بود، نشان داد، «صرفاً از روی عشق به موضوع».
لودویگ فان بتهوون: سمفونی شماره ۷ در لا مینور
حرکت دوم، «آلگرِتو»، از سمفونی شماره ۷ بتهوون در لا مینور، اپوس ۹۲؛ از ضبطی در سال ۱۹۵۳ توسط ارکستر فیلارمونیک وین تحت رهبری ویلهلم فوروانگلر.
آثار عمده سالهای ۱۸۱۱–۱۲ شامل سمفونیهای هفتم و هشتم بودند، که اولین بار در سال ۱۸۱۳ اجرا شدند. نوآوری دیگر در همان کنسرت، سمفونی نبرد بود، که برای جشن گرفتن پیروزی قاطع آرتور ولزلی (که بعدها دوک ولینگتون شد) بر ژوزف بناپارت در ویتوریا نوشته شده بود.
این اثر ابتدا برای یک ساز موسیقی مکانیکی، پانهارمونیکون، اختراع شده توسط جی. ان. مایلزِل، نوشته شده بود، اما بتهوون بعداً آن را برای ارکستر تنظیم کرد. او بهطور صادقانه اذعان کرد که این موسیقی برنامهای از بدترین نوع است و بهطور گستردهای با ایدهآلهای «بیان بیشتر احساسات بهجای نقاشی» که در سمفونی پاستورال خود بیان کرده بود، متفاوت است؛ اما با توجه به موفقیت آن، او به راحتی آماده شد تا آن را برای ارکستر تنظیم کرده و حتی نسخهای از نتها را به ولیعهد انگلستان ارسال کند که به شدت موجب ناراحتی بتهوون شد زیرا هیچ پاسخی از سوی ولیعهد دریافت نکرد. کنسرت، با وجود سودآوریاش برای آهنگساز، منجر به مشاجرهای تلخ با مایلزِل شد که از آن بتهوون با اعتبار کمی بیرون آمد.
با وجود مشکلات ناشی از کاهش ارزش پول در سال ۱۸۱۱، سالهای ۱۸۱۳–۱۴ برای بتهوون سودآور بود، هرچند تقریباً بدون آثار جدید مهم، زیرا خلاقیت بتهوون بعد از بحران رمانتیک ۱۸۱۲ به شدت کاهش یافته بود. اولین اجرای سمفونی هفتم موفقیت بزرگی بود و تماشاگران اصرار کردند که آلگرِتو تشییعی دوباره اجرا شود. زمانی که کنگره وین در سال ۱۸۱۴ تشکیل شد، موسیقی بتهوون در سراسر اروپا شناخته شده بود و خود او مورد توجه سران کشورهای مختلف قرار گرفت. فیدلیو با موفقیت عظیم بازگشایی شد و بتهوون سقوط فرانسه را با یک کانتاتای میهنپرستانه بزرگ، Der glorreiche Augenblick (لحظهی باشکوه)، جشن گرفت. در سال ۱۸۱۴، پس از سالها جنگ، وین ساعتهایی از شکوه را تجربه کرد پیش از آنکه اقتصاد اتریش دچار فروپاشی شود و شهر به یک وضعیت استانگرایانه کسلکننده فرو رود که تقریباً ۴۰ سال ادامه یافت.
شهرت و تأثیر لودویگ فان بتهوون
دستاورد بتهوون
مجسمه لودویگ فان بتهوون
مجسمه برنزی لودویگ فان بتهوون اثر ارنست یولیوس هِهل (۱۸۴۵)، در میدان مینستر، بن، آلمان.
بزرگترین دستاورد بتهوون این بود که موسیقی سازهای صوتی، که تا آن زمان بهعنوان موسیقیای پایینتر از موسیقی آوازی محسوب میشد، را به بالاترین سطح هنری ارتقا داد. در قرن ۱۸، موسیقی، که اساساً غیرتقلیدی بود، در مقایسه با ادبیات و نقاشی در رده پایینتری قرار داشت. بالاترین تجلیات موسیقی آن دوره به آثاری اطلاق میشد که برای متن خاصی نوشته شده بودند؛ به عبارت دیگر، کنتاتا، اُپرا و اوراتوریو، و سوناتا و سوئیت در پایینتر از آنها قرار داشتند. عواملی مختلف در کنار هم موجب تغییر تدریجی این نگرش شدند: توانمندیهای سازشناسی ارکستر مانهایم که توسعه سمفونی را ممکن ساخت؛ واکنش نویسندگان علیه عقلگرایی صرف و به نفع احساسات؛ و آثار هایدن و موتسارت. اما بالاتر از همه، نمونه بتهوون بود که امکانپذیر ساختن دیکتوم رمانتیک اواخر قرن ۱۹ از ویراستار و منتقد انگلیسی، والتر پاتر، را ممکن کرد: «تمام هنرها به دنبال شرایط موسیقی هستند.»
بعد از بتهوون دیگر نمیتوان درباره موسیقی فقط بهعنوان «هنر صداهای خوشایند» صحبت کرد. آثار سازهای او شدت عاطفی قوی را با کمالی بیسابقه در طراحی ترکیب کردهاند. او تمامی اشکال ارثی موسیقی (به جز اپرا و ترانه) را به نقطهای از توسعه رساند که پیش از او ممکن نبود، اما بهویژه سمفونی و کوارتت. در این زمینه او وارث هایدن بود نه موتسارت، که دستاوردهای برجستهتری در اپرا و کنسرتو داشت.
جایگاه بتهوون در تاریخ موسیقی
بتهوون، موسیقی بیکلام را به جایگاهی برابر با هنرهای تجسمی و ادبیات رساند. پیش از او، موسیقی بیکلام اغلب بهعنوان هنر صدای دلپذیر قلمداد میشد، اما بتهوون با عمق احساسی و ساختار بینظیری که به آثارش بخشید، به آن جایگاهی والا داد. او همه فرمهای موسیقایی آن زمان، به ویژه سمفونی و کوارتت را به اوج رساند و ارثیهای بیمانند از خود بر جای گذاشت که راه را برای موسیقیدانان رمانتیک هموار ساخت.