لودویگ ون بتهوون که به طور گسترده بهعنوان بزرگترین آهنگساز تاریخ موسیقی شناخته میشود، بر دورهای از تاریخ موسیقی تسلط داشت که هیچکس قبل یا بعد از او بهطور مشابهی بر آن تأثیر نگذاشته است. هنر او که ریشه در سنتهای کلاسیک جوزف هایدن و ولفگانگ آمادئوس موتسارت داشت، روح جدید اومانیسم و ناسیونالیسم اولیهای را که در آثار بزرگ ادبیات آن دوران مانند آثار گوته و فردریش فون شیلر بیان میشد، در خود گنجانده است. همچنین این آثار تأثیرات اخلاقی فلسفههای بازتعریفشده کانت و آرمانهای انقلاب فرانسه با تمرکز بر آزادی و کرامت فرد را دربرمیگیرند. بتهوون به وضوح قدرت موسیقی را در انتقال فلسفه زندگی بدون نیاز به متن کلامی آشکار کرد. در برخی از آثار او، قویترین بیان اراده انسان در تمامی موسیقی و حتی در هنرهای دیگر نیز یافت میشود.
اگرچه بتهوون خود رمانتیک نبود، اما منبع الهام بسیاری از رمانتیکهایی شد که بعد از او آمدند، بهویژه در ایدهآل موسیقی برنامهای (موسیقی مصور) که در سمفونی ششم (پستورال) خود آن را بهعنوان “بیان احساسات بیشتر تا نقاشی” تعریف کرد. در عرصه فرمهای موسیقی، بتهوون ابتکارات زیادی داشت و دامنه سونات، سمفونی، کنسرتو و کوارتت را گسترش داد. در سمفونی نهم او، بهویژه، توانست دنیای موسیقی آوازی و سازها را بهگونهای ترکیب کند که قبلاً هرگز انجام نشده بود. زندگی شخصی بتهوون با مبارزه قهرمانانهاش علیه ناشنوایی روبهرو بود، و برخی از مهمترین آثار او در دههی آخر زندگیاش خلق شدند، زمانی که کاملاً قادر به شنیدن نبود. در عصری که شاهد افول حمایتهای درباری و کلیسایی بودیم، او نه تنها از فروش آثارش خودداری میکرد، بلکه نخستین آهنگساز تاریخ بود که بدون هیچ وظیفهای دستمزد دریافت میکرد و تنها به تمایل خود و در زمان دلخواه، آهنگسازی میکرد.
زندگی و کارسالهای اولیه لودویگ ون بتهوون
بتهوون بزرگترین فرزند بازمانده یوهان و ماریا ماگدالنا ون بتهوون بود. این خانواده اصالتاً فلاندری بودند و می توان ردیابی آنها را به مالینز بازگرداند. این پدربزرگ بتهوون بود که برای اولین بار در بن ساکن شده بود، زمانی که او خواننده گروه کر اسقف اعظم انتخاب کننده کلن شد. او در نهایت به کاپل مایستر تبدیل شد. پسرش یوهان نیز در گروه کر انتخابی خواننده بود. بنابراین، بتهوون، مانند اکثر موسیقیدانان قرن 18، در این حرفه متولد شد. اگرچه در ابتدا بسیار مرفه بود، اما با مرگ پدربزرگش در سال 1773 و افول پدرش به اعتیاد به الکل، خانواده بتهوون به طور پیوسته فقیرتر شدند. بتهوون در سن 11 سالگی مجبور شد مدرسه را ترک کند. در 18 سالگی نان آور خانواده بود.
یوهان با مشاهده نشانه های استعداد در پیانو در پسر بزرگش، سعی کرد از لودویگ مانند موتزارت اعجوبه ای بسازد اما موفق نشد. بتهوون تا زمان نوجوانی او توجه ملایمی را به خود جلب کرد.
هنگامی که در سال 1780 ژوزف دوم حاکم انحصاری امپراتوری مقدس روم شد، برادرش ماکسیمیلیان فرانسیس را به عنوان آجودان و جانشین اسقف اعظم انتخاب کننده کلن منصوب کرد. تحت حکومت ماکسیمیلیان، بن از یک شهر کوچک استانی به یک پایتخت پر رونق و با فرهنگ تبدیل شد. او که یک کاتولیک لیبرال رومی بود، به بن دانشگاه اعطا کرد، قدرت روحانیون خود را محدود کرد و شهر را به روی موج کامل رنسانس ادبی آلمان مرتبط با گوتولد افرایم لسینگ، فردریش گوتلیب کلوپستوک، و گوته و شیلر جوان گشود. یکی از نشانه های روزگار، نامزدی کریستین گوتلوب نیفه، پروتستان اهل ساکسونی، به عنوان نوازنده ارگ دربار بود که معلم بتهوون شد. نیفه اگرچه به عنوان یک نوازنده تا حدودی محدود بود، اما با این حال مردی با آرمانهای عالی و فرهنگ گسترده، مردی اهل ادب و همچنین آهنگساز آهنگها و قطعات سبک تئاتر بود. و از طریق Neefe بود که بتهوون در سال 1783 اولین تصنیف موجود خود (نه تغییر در یک مارش توسط Dressler) را در مانهایم منتشر کرد. در ژوئن 1782 بتهوون دستیار نیفی به عنوان نوازنده دربار شد.
آهنگهای متعلق به سالهای بن – به استثنای آنهایی که احتمالاً در بن شروع شدهاند اما در وین تجدیدنظر و تکمیل شدهاند- بیشتر مورد توجه دانشجویان بتهوون هستند تا عاشقان موسیقی معمولی. آنها تأثیراتی را نشان می دهند که هنر او در آن ریشه داشت و همچنین مشکلات طبیعی که او باید بر آنها غلبه می کرد و اینکه آموزش اولیه او برای اصلاح کافی نبود. سه سونات پیانو که در سال 1783 نوشته شد نشان میدهد که از نظر موسیقی، بن پاسگاه مانهایم، مهد ارکستر مدرن در آلمان، و مهد سبک موسیقی بود که میتوانست سهمی حیاتی در سمفونی کلاسیک داشته باشد. اما، در زمان کودکی بتهوون، مدرسه مانهایم در حال افول بود. ارکستر معروفی که زمانی معروف بود، در واقع پس از جنگ 1778 بین اتریش و پروس منحل شد. سبک مانهایم به شیوهگرایی منحط شده بود. این تأثیر خاص در دل مشغولی به افراطی پیانو (نرم) و فورته (بلند) منعکس شده است، که اغلب در تضاد با عبارت موسیقایی به کار می رود، که ممکن است در سونات های اولیه بتهوون و در بسیاری از موارد دیگر که در آن زمان توسط او نوشته شده است، یافت شود. تعجب آور نیست، زیرا سمفونی های آهنگسازان بعدی مانهایم آهنگ اصلی ارکستر دربار بن را تشکیل می دهد. اما چیزی که برای موتزارت و دیگران تحت تأثیر آهنگسازان مانهایم فقط یک اثر گاه به گاه بود، باقی ماندن یک عنصر اساسی برای بتهوون بود. پیانوهای ناگهانی، طغیانهای غیرمنتظره، ارپژیوهای عریض جهشی با جلوههای انفجاری نهایی (معروف به موشکهای مانهایم) – همه اینها در شخصیت موسیقیایی بتهوون نقش اساسی دارند و به او کمک میکنند تا موسیقی دستگاهی را از وابستگی به آواز رهایی بخشد. سبک بتهوون را می توان در واقع آخرین و بهترین گل درخت مانهایم توصیف کرد.
در سال 1783 او همچنین به عنوان نوازنده مداوم اپرای بن منصوب شد. در سال 1787 او چنان پیشرفت کرد که ماکسیمیلیان فرانسیس، اسقف اعظم منتخب از سال 1784، متقاعد شد که او را به وین بفرستد تا نزد موتزارت تحصیل کند. این دیدار زمانی کوتاه شد که بتهوون پس از مدت کوتاهی خبر مرگ مادرش را دریافت کرد. طبق سنت، موتزارت به شدت تحت تأثیر قدرت بداههپردازی بتهوون قرار گرفت و به برخی از دوستانش گفت که “این مرد جوان نام بزرگی برای خود در جهان خواهد ساخت”. با این حال، هیچ گزارش قابل اعتمادی از اولین سفر بتهوون به وین باقی نمانده است.
بتهوون برای پنج سال بعد در بن ماند. به دیگر وظایف دادگاه او، نواختن ویولا در ارکستر تئاتر بود. و اگرچه اسقف اعظم در آن زمان هیچ نشان دیگری از لطف خاصی به او نشان نداد، او شروع به آشنایی با ارزش کرد. مدتی قبل او با بیوه صدراعظم جوزف فون برونینگ آشنا شده بود و او را به عنوان معلم موسیقی با دو نفر از چهار فرزندش نامزد کرد. از آن زمان به بعد، خانه برونینگ ها برای او تبدیل به خانه دوم شد، بسیار راحت تر از خانه او. بتهوون از طریق خانم فون برونینگ تعدادی شاگرد ثروتمند را به دست آورد. مفیدترین تماس اجتماعی او در سال 1788 با ورود فردیناند، گراف (کنت) فون والدشتاین، یکی از اعضای عالی ترین اشراف وین و یک عاشق موسیقی، به بن رخ داد. والدشتاین به عضویت حلقه برونینگ درآمد، جایی که او نواختن بتهوون را شنید و بلافاصله به ستایشگر فداکار او تبدیل شد.
در مراسم رقص لباس فانتزی که در سال 1790 برگزار شد، موسیقی باله، طبق Almanach de Gotha (مجله ای که فعالیت های اجتماعی اشراف را به تصویر می کشد)، توسط کنت ساخته شده بود، اما عموماً مشخص بود که بتهوون آن را برای او نوشته است. . در همان سال امپراتور جوزف دوم درگذشت. دوباره از طریق والدشتاین، بتهوون برای سرودن قصیدهای برای سولیستها، گروه کر و ارکستر دعوت شد، اما اجرای برنامهریزیشده لغو شد، زیرا نوازندگان بادی قطعات خاصی را بسیار دشوار میدانستند.
او سپس قطعه ای تکمیلی را به آن اضافه کرد که به جشن به قدرت رسیدن برادر جوزف، لئوپولد دوم، می پردازد. هیچ سابقه ای وجود ندارد که تا پایان قرن نوزدهم، زمانی که نسخه های خطی دوباره در وین کشف شد و توسط یوهانس برامس معتبر اعلام شد، اجرا شده باشد. اما در سال 1790 آهنگساز بزرگ دیگری آنها را دیده و تحسین کرده بود: در آن سال هایدن که در راه خود به لندن از بن می گذشت، مورد استقبال انتخاب کننده و مؤسسه موسیقی او قرار گرفت. هنگامی که موسیقی بتهوون به او نشان داده شد، به قدری تحت تأثیر آن قرار گرفت و به او پیشنهاد داد که در بازگشت از لندن، بتهوون را به عنوان شاگرد بخواند. بتهوون پیشنهاد هایدن را پذیرفت و در پاییز 1792، در حالی که ارتش های انقلاب فرانسه به استان های راینلند یورش بردند، بتهوون بن را ترک کرد و دیگر برنگشت. آلبومی که او با خود برد (که در بتهوون هاوس بن نگهداری می شود) نشان دهنده دایره وسیع آشنایان و دوستان او در بن است.
آهنگهای متعلق به سالهای بن – به استثنای آنهایی که احتمالاً در بن شروع شدهاند اما در وین تجدیدنظر و تکمیل شدهاند- بیشتر مورد توجه دانشجویان بتهوون هستند تا عاشقان موسیقی معمولی. آنها تأثیراتی را نشان می دهند که هنر او در آن ریشه داشت و همچنین مشکلات طبیعی که او باید بر آنها غلبه می کرد و اینکه آموزش اولیه او برای اصلاح کافی نبود. سه سونات پیانو که در سال 1783 نوشته شد نشان میدهد که از نظر موسیقی، بن پاسگاه مانهایم، مهد ارکستر مدرن در آلمان، و مهد سبک موسیقی بود که میتوانست سهمی حیاتی در سمفونی کلاسیک داشته باشد. اما، در زمان کودکی بتهوون، مدرسه مانهایم در حال افول بود. ارکستر معروفی که زمانی معروف بود، در واقع پس از جنگ 1778 بین اتریش و پروس منحل شد.
این تأثیر خاص در دل مشغولی به افراطی پیانو (نرم) و فورته (بلند) منعکس شده است، که اغلب در تضاد با عبارت موسیقایی به کار می رود، که ممکن است در سونات های اولیه بتهوون و در بسیاری از موارد دیگر که در آن زمان توسط او نوشته شده است، یافت شود. تعجب آور نیست، زیرا سمفونی های آهنگسازان بعدی مانهایم آهنگ اصلی ارکستر دربار بن را تشکیل می دهد. اما چیزی که برای موتزارت و دیگران تحت تأثیر آهنگسازان مانهایم فقط یک اثر گاه به گاه بود، باقی ماندن یک عنصر اساسی برای بتهوون بود. پیانوهای ناگهانی، طغیانهای غیرمنتظره، ارپژیوهای عریض جهشی با جلوههای انفجاری نهایی (معروف به موشکهای مانهایم) – همه اینها در شخصیت موسیقیایی بتهوون نقش اساسی دارند و به او کمک میکنند تا موسیقی دستگاهی را از وابستگی به آواز رهایی بخشد. بتهوون را می توان در واقع آخرین و بهترین گل درخت مانهایم توصیف کرد.
تأثیرات اولیه بر لودویگ فان بتهوون
بتهوون، مانند دیگر آهنگسازان نسل خود، تحت تأثیر موسیقی عامهپسند و موسیقی فولکلور قرار داشت، تأثیراتی که در آثار ابتدایی او، مانند موسیقی باله «والدشتاین» در سال 1790 و چند ترانه و کرهای اولیهاش دیده میشود. ریتمهای سنگین رقصهای راینی در بسیاری از آثار پختهی او یافت میشوند، اما او توانایی جذب سایر لهجهها و سنتهای محلی از جمله ایتالیایی، فرانسوی، اسلاوی و حتی سلتیک را نیز داشت. هرچند بتهوون به معنای ملیگرایانه یا فولکلوریک در سبک آهنگسازان قرن بیستم نبود، اما گاهی از ویژگیهای غیرمعمول ملودیهای فولکلور استفاده میکرد تا از الگوهای هارمونیک سنتی فاصله بگیرد. علاوه بر این، استفاده از سبکی مشابه فولکلور در تنظیم متن مخفیانه ملیگرایانهی شیلر در سمفونی نهم او با شیوههای ملیگرایانهی اواخر قرن نوزدهم همخوانی داشت.
تأثیر موسیقی فرانسوی بر او از دو جهت مهم بود: از مانهایم که پیوندهای هنری محکمی با پاریس داشت و از تئاتر ملی بن که بیشتر به اپراهای کمدی فرانسوی ترجمهشده تکیه داشت. در جامعهی مد بن، همدردی با انقلاب فرانسه بسیار قوی بود، و طعم موسیقی مارش انقلابی فرانسه در بسیاری از آلگروهای سمفونیک بتهوون به چشم میخورد. ریتمهای پرجنب و جوشی که در چندین اسکرزوی او یافت میشود نیز به وضوح منشأ فرانسوی دارند.
بتهوون، مانند تمام پیانیستهای اواخر قرن هجدهم، بر پایهی سوناتها و آموزههای کارل فیلیپ امانوئل باخ، که در آن زمان نمایندهی اصلی «موسیقی احساسی» بود، آموزش دیده بود. این سوناتها با ریتمها و هارمونیهای خاص خود و گاه با رسیتاتیوهای بدون کلام، برای هایدن و موتزارت نیز آشنا بودند؛ اما در بتهوون واکنشی قویتر برانگیختند، نه فقط بهدلایل روحی، بلکه به دلیل محیط فکریای که در آن پرورش یافته بود. آثار ادبی مورد علاقه دوستان او از جنبش طوفان و تنش (Sturm und Drang) برآمده بود؛ این جنبش واکنشی بود علیه عقلگرایی قرن هجدهم و به برتری احساسات و غریزه بر عقل تأکید داشت. این جنبش در رمان مشهور گوته به نام رنجهای ورتر جوان (1774) تجلی یافت؛ زبانی که در برخی نامههای بتهوون و بهویژه در «وصیتنامه هایلیگنشتات» او طنینانداز شده است.
در چنین جنبشی، موسیقی بهعنوان هنری برای بیان احساسات اهمیت جدیدی یافت. تضادهای شدید حالت که در سوناتهای کارل فیلیپ امانوئل باخ وجود داشت، بهشکل بسیار قویتری در آثار بتهوون ظاهر شد؛ برای بتهوون، «احساس» به اندازهی نظریه در عمل اهمیت داشت، و نِفه، استاد او، آن را تنها شرط ارزش هنری میدانست. جهان ادبی بتهوون—که با وجود نداشتن تحصیلات رسمی گسترده، بهشدت و فراوان مطالعه میکرد—ریشه در آثار کلاسیک آلمانی داشت، و بهویژه گوته و شیلر.
آثار برجستهای که بتهوون در بن نوشت و به یادگار ماندهاند، از آخرین سالهای حضورش در این شهر هستند؛ یک روندینو و اکتت برای سازهای بادی که در سال 1792 احتمالاً برای گروه هارمونی انتخابی (گروه بادی) نوشته شد، یک تریوی ماژور برای فلوت، باسون و پیانو (1791)، و دو کانتات. ترانههای او، که احتمالاً تحت تأثیر نِفه نوشته شدهاند، احساس خاصی برای صدای انفرادی نشان نمیدهند. این موضوع در مورد آهنگسازی که پدر و پدربزرگش خواننده بودند، عجیب است؛ اما این محدودیت در تمام دوران کاری بتهوون او را دنبال کرد. از جمله آثار جالب میتوان به 24 واریاسیون روی تمی از آهنگساز ایتالیایی وینچنزو ریگینی اشاره کرد که بتهوون بعدها آن را بازبینی و منتشر کرد. این واریاسیونها که مجموعهای از تکنیکهای پیانو نوازی بتهوون را به نمایش میگذارند، برای مدت طولانی پایهی اصلی اجراهای او در سالنهای وین بودند.
وین
پیش از ترک بن، بتهوون در شمال غرب آلمان بهعنوان یک پیانیست چیرهدست و بداههنواز شهرت زیادی به دست آورده بود. موتزارت یکی از بهترین بداههنوازان دوران خود بود، اما بتهوون به نقل از بسیاری، حتی از او نیز پیشی گرفته بود. در عصر حساسیت و احساسات، بتهوون میتوانست به راحتی مخاطبانش را به گریه بیندازد، و به همین دلیل از همان لحظهای که به وین رسید، توجه اشراف وین را به خود جلب کرد. بهویژه که کنت والدشتاین با صحبت از جانشینی برای موتزارت، راه را برای او هموار کرده بود. قابل توجه است که نخستین حامیان بتهوون در وین گوتفرید، بارون ون سویتن و کارل، شاهزاده فون لیخنوفسکی بودند که تنها اشرافی بودند که تا پایان عمر موتزارت از او حمایت کردند. شاید بتهوون از «وان» در نام خود نیز بهره میبرد، که به اشتباه به عنوان نشانهای از تبار اشرافی تلقی میشد، تا دسترسی آسانتری به محافل اشرافی پیدا کند.
در وینِ دهه 1790، موسیقی به سرگرمی مورد علاقهی اشرافی تحصیلکردهای تبدیل شده بود که به دلیل حکومت امپراتور محافظهکار، فرانسیس دوم، فعالیتهای سیاسی را ناپسند و خطرناک میدانستند. بسیاری از آنها خود به اندازه کافی ساز مینواختند که در کنار نوازندگان حرفهای جای بگیرند. شاید در هیچ زمان و مکانی دیگر سطح آماتوری و نیمهحرفهای موسیقی به این حد بالا نرسیده بود.
با این حال، بتهوون بهعنوان آهنگساز هنوز با مسائل فنی بسیاری روبرو بود و بهزودی آشکار شد که هایدن بهترین فرد برای کمک به او نیست. در ظاهر، روابط آنها دوستانه باقی ماند؛ اما بتهوون خیلی زود شروع به گرفتن درسهای اضافی بهصورت پنهانی کرد. یکی از معلمان او یوهان گئورگ آلبراشتسبرگر، نوازنده ارگ کلیسای جامع سنت استفان، و کنترپواننویس قدیمی بود که تکنیکهای جامع لازم را به او آموخت. او همچنین آهنگسازی آوازی را با آنتونیو سالییری، استاد موسیقی امپراتوری، یاد گرفت. تا سال 1794، زمانی که هایدن برای دومین سفر خود به لندن رفت، دیگر هیچ صحبت از بازگشت بتهوون به بن که در آن زمان در دست فرانسویها بود، مطرح نبود. حتی نایبالسلطنه نیز بن را ترک کرده بود و در نتیجه، حمایت مالی بتهوون قطع شد. اما او نگران نبود، زیرا علاوه بر درآمدی که از تدریس و نوازندگی به دست میآورد، شاهزاده لیخنوفسکی اقامت و خوراک رایگان در اختیار او قرار داده بود.
سال 1795 اولین حضور عمومی بتهوون بهعنوان یک پیانیست در وین بود، جایی که یکی از کنسرتوهای خودش (شماره 2، اپوس 19) و یکی از کنسرتوهای موتزارت را اجرا کرد و همچنین در کنسرت خیریهای برای هایدن شرکت کرد. از اهمیت بیشتری برخوردار، انتشار «سه تریو برای پیانو، ویولن و ویولنسل، اپوس 1» بود که فهرست بلندی از مشترکان اشرافی را به همراه داشت. در سه سال بعد، بتهوون تورهای کنسرتی در برلین و پراگ برگزار کرد و احتمالاً اگر وضعیت بینالمللی اجازه میداد، سفرهای بیشتری نیز میرفت. در سال 1800، او کنسرت عمومی بزرگمقیاسی برگزار کرد که در آن یکی از کنسرتوهای پیانو خود، سپتت (اپوس 20) و سمفونی اول را در کنار آثاری از هایدن و موتزارت اجرا کرد. این رویداد سهم بسیاری در گسترش شهرت بتهوون در خارج از کشور داشت.
پایان قرن 18 به طور معمول به عنوان دورهی اول بتهوون شناخته میشود، هرچند برخی این دوره را تا تابستان 1802 که «وصیتنامه هایلیگنشتات» را نوشت، ادامه میدهند. در این دوران، هنر بتهوون بیشتر در چارچوب تکنیک و ایدههای قرن هجدهم باقی مانده بود. بیشتر آثار منتشرشده او در این زمان برای پیانو، بهتنهایی یا همراه با سازهای دیگر بودند. از جمله استثناهای مهم، تریوی زهی در میبمل ماژور، اپوس 3؛ سه تریوی زهی، اپوس 9؛ شش کوارتت زهی، اپوس 18؛ و سمفونی اول بودند. بتهوون بهآرامی و با دقت دامنه آثار خود را گسترش داد، اما همچنان یک آهنگساز ویژه پیانو بود.
نزدیک شدن به ناشنوایی
بتهوون، لودویگ ون: سونات ویولن شماره 9 در یک ماژور، Op. 47 (Kreutzer) گزیده ای از موومان اول، “Adagio sostenuto-Presto” از سونات ویولن شماره 9 بتهوون در یک ماژور، Op. 47 (کروتزر)؛ از ضبطی در سال 1950 توسط زینو فرانچسکاتی، ویولونیست و رابرت کاسادسوس، پیانیست.
با درک تدریجی بتهوون که در حال ناشنوا شدن است، تغییر جهت رخ داد. اولین علائم حتی قبل از سال 1800 ظاهر شده بود، اما برای چند سال زندگی او بدون تغییر ادامه یافت: او همچنان در خانه های اشراف، در رقابت با پیانیست های دیگر، می نواخت و در ملاء عام با هنرپیشه هایی مانند ویولونیست جورج بریج تاور (که به او می گفت، اجرا می کرد. سونات کروتزر در اصل اختصاص داده شده بود). اما در سال 1802 دیگر نمیتوانست شک کند که بیماری او هم دائمی و هم پیشرونده است. در طول تابستانی که در دهکده روستایی هایلیگنشتات (در آن زمان) گذراند، «عهد هایلیگنشتات» را نوشت.
بتهوون و مواجهه با سرنوشت
بتهوون با اراده و مصمم در برابر مشکلاتش ایستادگی میکرد. در نامهای به دوستش فرانتس وگلر، از عزم خود برای مواجهه با سرنوشت گفت: «سرنوشت را از گلو خواهم گرفت.» او در جایی دیگر نوشت: «اگر تنها از این گرفتاری رها شوم، تمام دنیا را در آغوش خواهم گرفت.» با این وجود، شنوایی او به تدریج کاهش یافت و سرانجام در حدود سال ۱۸۱۹ کاملاً ناشنوا شد. به همین دلیل، او مجبور به استفاده از «دفترچه مکالمات» شد که در آن دوستانش سوالات خود را مینوشتند و بتهوون به صورت شفاهی پاسخ میداد. هرچند او گهگاهی در جمعها ظاهر میشد، اما بیشتر زمانش را به آهنگسازی اختصاص میداد. او ماههای می تا اکتبر را در روستاهای اطراف وین سپری میکرد و ایدههای موسیقیایی بسیاری را طی پیادهرویهای طولانی در دل طبیعت به دست میآورد که در دفترچههایش ثبت میکرد.
این دفترچههای طرح، که بسیاری از آنها همچنان باقی ماندهاند، روش کاری بتهوون را نشان میدهند. مردی که قادر به بداههنوازیهای پیچیده و شگفتانگیز بود، در تدوین آثارش دقت و وسواس زیادی به خرج میداد. طرحهای اولیه آثار مشهورش مانند آداژیو در کنسرتو امپراتور و آندانته سونات «کرویتزر» نشان میدهند که چگونه این ملودیها از ایدههای ساده و پیشپاافتاده به شکل نهایی خود رسیدند. بتهوون معمولاً همزمان روی چند اثر کار میکرد و عجلهای برای اتمام آنها نداشت.
بتهوون و تئاتر
در اوایل دهه ۱۸۰۰، بتهوون همکاری کوتاهمدتی با تئاتر داشت. در سال ۱۸۰۱، موسیقی باله مخلوقات پرومتئوس را ساخت. کمی بعد از آن، برای ساخت یک اپرا با موضوع کلاسیک، قراردادی با امانوئل شیکاندر (نویسنده لیبرتوی اپرای فلوت سحرآمیز موتزارت) امضا کرد. اما به دلیل تغییر مدیریت تئاتر، این قرارداد لغو شد. سال بعد، با مدیریت جدید همکاریاش را از سر گرفت و اپرای مسیح بر کوه زیتون او در کنسرت خیریهای که تمامی آثار آن متعلق به بتهوون بود، اجرا شد.
سال ۱۸۰۴، سمفونی سوم او (اروئیکا) کامل شد که بیشتر زندگینامهنویسان آن را نقطه عطفی در مسیر هنری بتهوون میدانند. این سمفونی ابتدا به ناپلئون تقدیم شده بود، اما پس از اینکه ناپلئون خود را امپراتور نامید، بتهوون به دلیل اعتقادات جمهوریخواهانهاش، تقدیمنامه را حذف کرد و به جای آن، عنوان «به یاد مردی بزرگ» را به سمفونی افزود. این سمفونی نمادی از اراده و نیروی انسانی بود و پس از آن شاهکارهای دیگری از جمله سونات پیانوی «والدشتاین»، «اپاسیوناتا»، کنسرتوی پیانو شماره ۴ و سه کوارتت رزموسکی خلق شد.
در این دوره، تنها اپرای بتهوون، فیدلیو، نیز ساخته شد که درباره زنی است که برای نجات همسر زندانیاش، خود را به پسرکی مبدل میکند. فیدلیو در ابتدا به دلیل حضور سربازان فرانسوی در وین که باعث شد بسیاری از اهالی وین از شرکت در اجرا خودداری کنند، موفقیتی کسب نکرد. بتهوون با اکراه تغییراتی در این اپرا ایجاد کرد و سرانجام فیدلیو هشت سال بعد، با بازبینی مجدد و لیبرتویی جدید، به صحنه بازگشت و یکی از شاهکارهای تئاتر آلمان شد.
آهنگساز تثبیت شده
لودویگ ون بتهوون: سونات پیانو شماره 23 در فا مینور (Appassionata) اولین موومان، “Allegro assai” از سونات پیانوی شماره 23 بتهوون در فا مینور (Appassionata)، Opus 57; از یک ضبط شده توسط پیانیست ادوین فیشر در سال 1953.
در تمام این مدت، بتهوون، مانند موتزارت، بدون بهرهمندی از موقعیت رسمی، خود را حفظ کرده بود – اما با موفقیت بسیار بیشتر تا آنجا که خانوادهای برای حمایت از او نداشت. شهرت او به عنوان یک آهنگساز به طور پیوسته در اتریش و خارج از کشور در حال افزایش بود. منتقدان Leipzig Allgemeine musikalische Zeitung، معتبرترین مجله موسیقی در اروپا، مدتها بود که از گستاخی به ستایش غیرقابل صلاحیت رسیده بودند، به طوری که، اگرچه هنوز هیچ قانونی برای کپی رایت برای تضمین سیستم حق امتیاز وجود نداشت، بتهوون توانست در مقایسه با هایدن و موتزارت قبل از او یا فرانتس شوبرت پس از او، با شرکت های انتشاراتی معامله های بسیار مطلوب تری انجام دهید.
علیرغم محدودیتهایی که جنگ با فرانسه بر زندگی موسیقی وین تحمیل کرده بود، بتهوون در اجرای جاهطلبانهترین آثارش مشکلی نداشت، عمدتاً به دلیل سخاوت حامیانی مانند شاهزاده لیکنوفسکی که در مقطعی به طور منظم 600 فلورین به او کمک میکرد. یک سال دیگران برای یک تقدیم هزینه گزافی میپردازند – به عنوان مثال، گراف (شمار) فون اوپرسدورف، برای سمفونی چهارم. همچنین، شاگردان بتهوون شامل آردوک رودولف، کوچکترین برادر امپراتور بود. در نتیجه، فقر هرگز یک تهدید جدی نبود. اما، بدون شک به دلیل افزایش ناشنوایی همراه با آمادگی همیشگی برای توهین، روابط بتهوون با نوازندگان وینی، که او به همکاری آنها وابسته بود، به طور پیوسته بدتر شد. و در سال 1808، در یک کنسرت سودمند که برای اولین بار کنسرتو پیانو چهارم، سمفونی پنجم و ششم، و فانتزی کرال، اپوس 80، به صورت عمومی اجرا شد، نزاع چنان جدی رخ داد که بتهوون به فکر ترک وین افتاد. اما تهدید به خروج او برای تحریک حامیانش به عمل کافی بود.
دوک بزرگ رودولف، شاهزاده لوبکوویتز و شاهزاده کینسکی با هم متحد شدند تا 4000 فلورین سالیانه به او بدهند و فقط باید در وین بماند و آهنگسازی کند. این قرارداد تا زمان مرگ بتهوون به قوت خود باقی ماند، اگرچه باید تحت تأثیر شرایطی قرار می گرفت که یکی از آنها کاهش ارزش سال 1811 بود. اگرچه شاه دوک سهم خود را بر این اساس افزایش داد، مدتی طول کشید تا شرکای او بتوانند همین کار را انجام دهند. با این وجود، از سال 1809 به بعد، بتهوون به اندازه کافی تأمین شد، اگرچه عادات زندگی او اغلب به بازدیدکنندگان این تصور را می داد که او به شدت فقیر است. به ناچار، حضور عمومی او کمتر شد.
بتهوون به عنوان آهنگساز برجسته
بتهوون، بر خلاف موتزارت، توانست بدون داشتن شغل رسمی موفقیت قابل توجهی کسب کند، بهویژه اینکه مسئولیتی برای حمایت از خانواده نداشت. در این دوران، شهرت او به عنوان آهنگساز در اتریش و خارج از کشور به اوج خود رسید. بتهوون که حمایتهای مالی از سوی شاهزاده لیخنوفسکی و دیگران داشت، توانست بدون دغدغه مالی به آهنگسازی بپردازد. برخی از اشراف برای تقدیم آثار بتهوون مبالغ هنگفتی پرداخت میکردند. همچنین شاگردانی مانند آرشیدوک رودلف، برادر کوچکتر امپراتور، در میان حامیان و شاگردان او بودند.
با این حال، ناشنوایی و حساسیتهای رفتاری بتهوون باعث شد روابطش با نوازندگان وینی که به همکاری آنها نیاز داشت، به مرور وخیم شود. در نهایت، در سال ۱۸۰۸، پس از مشاجرهای جدی در کنسرتی خیریه که سمفونیهای پنجم و ششم، کنسرتوی پیانو چهارم و فانتزی کُرال اپوس ۸۰ در آن اجرا شد، بتهوون قصد ترک وین را داشت. این تهدید، حامیان او را وادار کرد تا با پرداخت مستمری ۴۰۰۰ فلورین از او بخواهند در وین بماند و به آهنگسازی ادامه دهد. این توافق تا زمان مرگ بتهوون پابرجا ماند، هرچند با شرایط اقتصادی، از جمله کاهش ارزش فلورین در سال ۱۸۱۱، تغییراتی پیدا کرد.
بتهوون و روابط عاشقانه
در سالهای میانی زندگی، بتهوون اندیشه ازدواج را جدیتر دنبال کرد. در نامهای در سال ۱۸۰۱ به دوستش وگلر از «دختری دوستداشتنی» یاد میکند که گمان میرود ژولیتا گیچاردی، شاگرد پیانو و معشوقه بتهوون باشد. بتهوون سونات پیانوی مشهور مهتاب را به او تقدیم کرد. با این حال، ژولیتا در سال ۱۸۰۳ با کنت فون گالنبرگ ازدواج کرد و در سالهای بعد، بتهوون تنها به تلخی از او یاد میکرد. به نظر میرسد بتهوون به ازدواج با ژوزفین، دختر عموی ژولیتا، که بیوهای از یک خاندان اشرافی بود، فکر کرده بود. این رابطه به دلایل مختلف از جمله تردیدهای بتهوون و فشار خانواده ژوزفین در سال ۱۸۰۷ پایان یافت. در سال ۱۸۱۰، بتهوون به ازدواج با ترزا مالفتی، دختر یکی از پزشکانش، نیز فکر کرد؛ اما این رابطه هم به نتیجه نرسید و بتهوون هرگز ازدواج نکرد.
پس از مرگ بتهوون، در میان وسایل شخصیاش سه نامه به نام «محبوب جاودان» یافت شد. به نظر میرسد این نامهها، که سرشار از احساسات لطیف و همچنین گله از وضعیت سلامت اوست، به شخصی واقعی نوشته شده باشد. نظریهپردازانی مانند مینارد سولومون معتقدند که این نامهها برای آنتونی برنتانو، بانویی وینی و همسر تاجری از فرانکفورت نوشته شده است.
شناسایی جهانی
در سال ۱۸۱۰، ای. تی. ای. هافمن، منتقد برجسته آلمانی، مقالهای در تحسین سمفونی پنجم بتهوون منتشر کرد که باعث محبوبیت این اثر شد و بتهوون را به عنوان آهنگساز مورد توجه جنبش رمانتیسم قرار داد. در همان سال، بتهوون با نویسنده آلمانی، بتینا برنتانو، خواهر شاعر معروف کلمنس برنتانو، آشنا شد. بتینا که بعدها نامههایی را ادعا میکرد بتهوون برای او نوشته، تنها یکی از آنها معتبر شناخته شد. او همچنین زمینه دیدار بتهوون و گوته، شاعر بزرگ آلمانی، را در تپلیتز در سال ۱۸۱۲ فراهم کرد. این دیدار موفقیتآمیز نبود. بتهوون در نامهای درباره گوته نوشت: «او بیش از حد به دربار علاقهمند است.» گوته نیز بتهوون را «شخصیتی بیقرار و طغیانگر» توصیف کرد.
سمفونیهای هفتم و هشتم و موفقیتهای بیشتر
آثار برجسته سالهای ۱۸۱۱ و ۱۸۱۲ شامل سمفونیهای هفتم و هشتم بود. سمفونی هفتم در کنسرتی در سال ۱۸۱۳ به اجرا درآمد و موفقیت بسیاری کسب کرد. در همین کنسرت، اثری به نام سمفونی جنگ، که برای بزرگداشت پیروزی آرتور ولزلی بر جوزف بناپارت ساخته شده بود، نیز اجرا شد. این اثر که ابتدا برای ساز مکانیکی به نام پانهارمونیکون نوشته شده بود، به سرعت به نسخه ارکسترال تبدیل شد و محبوبیت بسیاری یافت. هرچند بتهوون خود اذعان داشت که این اثر از استانداردهای هنری او فاصله دارد.
در حالی که وضعیت مالی بتهوون به دلیل کاهش ارزش پول در سال ۱۸۱۱ دچار مشکل شده بود، سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۱۴ برای او موفقیتآمیز بود، هرچند اثر مهم جدیدی از او منتشر نشد. اولین اجرای سمفونی هفتم به شدت مورد تحسین قرار گرفت و بخش آلگرتو به درخواست حضار دوباره اجرا شد. با برگزاری کنگره وین در سال ۱۸۱۴، شهرت بتهوون در سراسر اروپا به اوج خود رسید و او در میان سران کشورهای اروپایی شناخته و تجلیل شد. اپرای فیدلیو نیز بار دیگر با موفقیت بسیار به صحنه بازگشت. بتهوون سقوط فرانسه را با یک سرود میهنی با نام لحظه شکوهمند جشن گرفت.
شناخت گستردهتر لودویگ فان بتهوون
بخشی از حرکت اول، «آلگرو کن بریو»، از سمفونی شماره ۵ بتهوون در سی مینور، اپوس ۶۷؛ از ضبطی در سال ۱۹۵۱ توسط ارکستر سمفونیک وین تحت رهبری اتو کلمپرر.
در سال ۱۸۱۰، ای. تی. آ. هوفمان در برلین نقدی از سمفونی پنجم منتشر کرد که بدون شک کمک بسیاری به معرفی جهانی این اثر و به ویژه جلب توجه رمانتیکها به سازنده آن داشت. در همان سال، بتهوون با نویسنده بتینا برنتانو آشنا شد، خواهر شاعر و رماننویس آلمانی، کلمانس برنتانو و بعداً همسر آچیم فون آرنیم، دو نفر از گردآورندگان مجموعه معروف اشعار فولکلور آلمانی، Des Knaben Wunderhorn. از نامههایی که بتینا ادعا میکرد بتهوون برای او نوشته است، تنها یکی میتواند بهعنوان نامهای واقعی پذیرفته شود؛ حداقل یکی از دیگر نامهها، که در آن از بتهوون خواسته شده تا درباره موسیقی به سبک رمانتیک و فلسفی سخن بگوید، باید بهعنوان جعلی رد شود.
بتینا همچنین خدمات مشکوکی در برقراری ارتباط بتهوون و گوته در تپلتیز در سال ۱۸۱۲ انجام داد (اتفاقاً مکان احتمالی نامههای «محبوب ابدی» نیز بود). تحسین از جانب بتهوون به گوته بوده است؛ برای گوته، بتهوون تنها یک نام مشهور بود. این ملاقات موفقیتآمیز نبود. بتهوون به برایتکف و هرتل، ناشران موسیقی، نوشت: «گوته به فضای دربارها علاقه زیادی دارد، بیشتر از آنچه که برای یک شاعر مناسب باشد.» گوته بتهوون را شخصیتی کاملاً رامناشدنی میدانست که کاملاً بیتقصیر نیست در این که جهان را نفرتانگیز بداند، اما قطعاً این نگرش چیزی را برای خودش یا دیگران لذتبخشتر نمیکند.» او علاقهای خاص به موسیقی حاشیهای که در سال ۱۸۱۰ برای ایگمونت نوشته شده بود، نشان داد، «صرفاً از روی عشق به موضوع».
لودویگ فان بتهوون: سمفونی شماره ۷ در لا مینور
حرکت دوم، «آلگرِتو»، از سمفونی شماره ۷ بتهوون در لا مینور، اپوس ۹۲؛ از ضبطی در سال ۱۹۵۳ توسط ارکستر فیلارمونیک وین تحت رهبری ویلهلم فوروانگلر.
آثار عمده سالهای ۱۸۱۱–۱۲ شامل سمفونیهای هفتم و هشتم بودند، که اولین بار در سال ۱۸۱۳ اجرا شدند. نوآوری دیگر در همان کنسرت، سمفونی نبرد بود، که برای جشن گرفتن پیروزی قاطع آرتور ولزلی (که بعدها دوک ولینگتون شد) بر ژوزف بناپارت در ویتوریا نوشته شده بود.
این اثر ابتدا برای یک ساز موسیقی مکانیکی، پانهارمونیکون، اختراع شده توسط جی. ان. مایلزِل، نوشته شده بود، اما بتهوون بعداً آن را برای ارکستر تنظیم کرد. او بهطور صادقانه اذعان کرد که این موسیقی برنامهای از بدترین نوع است و بهطور گستردهای با ایدهآلهای «بیان بیشتر احساسات بهجای نقاشی» که در سمفونی پاستورال خود بیان کرده بود، متفاوت است؛ اما با توجه به موفقیت آن، او به راحتی آماده شد تا آن را برای ارکستر تنظیم کرده و حتی نسخهای از نتها را به ولیعهد انگلستان ارسال کند که به شدت موجب ناراحتی بتهوون شد زیرا هیچ پاسخی از سوی ولیعهد دریافت نکرد. کنسرت، با وجود سودآوریاش برای آهنگساز، منجر به مشاجرهای تلخ با مایلزِل شد که از آن بتهوون با اعتبار کمی بیرون آمد.
با وجود مشکلات ناشی از کاهش ارزش پول در سال ۱۸۱۱، سالهای ۱۸۱۳–۱۴ برای بتهوون سودآور بود، هرچند تقریباً بدون آثار جدید مهم، زیرا خلاقیت بتهوون بعد از بحران رمانتیک ۱۸۱۲ به شدت کاهش یافته بود. اولین اجرای سمفونی هفتم موفقیت بزرگی بود و تماشاگران اصرار کردند که آلگرِتو تشییعی دوباره اجرا شود. زمانی که کنگره وین در سال ۱۸۱۴ تشکیل شد، موسیقی بتهوون در سراسر اروپا شناخته شده بود و خود او مورد توجه سران کشورهای مختلف قرار گرفت. فیدلیو با موفقیت عظیم بازگشایی شد و بتهوون سقوط فرانسه را با یک کانتاتای میهنپرستانه بزرگ، Der glorreiche Augenblick (لحظهی باشکوه)، جشن گرفت. در سال ۱۸۱۴، پس از سالها جنگ، وین ساعتهایی از شکوه را تجربه کرد پیش از آنکه اقتصاد اتریش دچار فروپاشی شود و شهر به یک وضعیت استانگرایانه کسلکننده فرو رود که تقریباً ۴۰ سال ادامه یافت.
شهرت و تأثیر لودویگ فان بتهوون دستاورد بتهوون مجسمه لودویگ فان بتهوون
مجسمه برنزی لودویگ فان بتهوون اثر ارنست یولیوس هِهل (۱۸۴۵)، در میدان مینستر، بن، آلمان.
بزرگترین دستاورد بتهوون این بود که موسیقی سازهای صوتی، که تا آن زمان بهعنوان موسیقیای پایینتر از موسیقی آوازی محسوب میشد، را به بالاترین سطح هنری ارتقا داد. در قرن ۱۸، موسیقی، که اساساً غیرتقلیدی بود، در مقایسه با ادبیات و نقاشی در رده پایینتری قرار داشت. بالاترین تجلیات موسیقی آن دوره به آثاری اطلاق میشد که برای متن خاصی نوشته شده بودند؛ به عبارت دیگر، کنتاتا، اُپرا و اوراتوریو، و سوناتا و سوئیت در پایینتر از آنها قرار داشتند. عواملی مختلف در کنار هم موجب تغییر تدریجی این نگرش شدند: توانمندیهای سازشناسی ارکستر مانهایم که توسعه سمفونی را ممکن ساخت؛ واکنش نویسندگان علیه عقلگرایی صرف و به نفع احساسات؛ و آثار هایدن و موتسارت. اما بالاتر از همه، نمونه بتهوون بود که امکانپذیر ساختن دیکتوم رمانتیک اواخر قرن ۱۹ از ویراستار و منتقد انگلیسی، والتر پاتر، را ممکن کرد: «تمام هنرها به دنبال شرایط موسیقی هستند.»
بعد از بتهوون دیگر نمیتوان درباره موسیقی فقط بهعنوان «هنر صداهای خوشایند» صحبت کرد. آثار سازهای او شدت عاطفی قوی را با کمالی بیسابقه در طراحی ترکیب کردهاند. او تمامی اشکال ارثی موسیقی (به جز اپرا و ترانه) را به نقطهای از توسعه رساند که پیش از او ممکن نبود، اما بهویژه سمفونی و کوارتت. در این زمینه او وارث هایدن بود نه موتسارت، که دستاوردهای برجستهتری در اپرا و کنسرتو داشت.
جایگاه بتهوون در تاریخ موسیقی
بتهوون، موسیقی بیکلام را به جایگاهی برابر با هنرهای تجسمی و ادبیات رساند. پیش از او، موسیقی بیکلام اغلب بهعنوان هنر صدای دلپذیر قلمداد میشد، اما بتهوون با عمق احساسی و ساختار بینظیری که به آثارش بخشید، به آن جایگاهی والا داد. او همه فرمهای موسیقایی آن زمان، به ویژه سمفونی و کوارتت را به اوج رساند و ارثیهای بیمانند از خود بر جای گذاشت که راه را برای موسیقیدانان رمانتیک هموار ساخت.
سه دوره کاری لودویگ فان بتهوون
بیوگراف ویلهلم فون لنز اولین بار آثار بتهوون را به سه دوره مجزا تقسیمبندی کرد و سالهای شاگردی او در بن را از این تقسیمبندی خارج ساخت:
دوره اول (1794-1800)
این دوره با تکمیل سه تریوی پیانو، ویولن و ویولنسل، اپوس 1 آغاز و با اولین اجرای عمومی سمفونی شماره یک و سپتت (قطعهای برای هفت ساز) در سال 1800 به پایان میرسد. آثار دوره اول شامل موسیقی مجلسی، بهویژه برای پیانو، است و بیشتر تحت تأثیر هایدن و موتسارت قرار دارد. بتهوون در این دوره بر روی تکنیکهای آهنگسازی متمرکز بود و از فرمهای معمول آن زمان استفاده میکرد، اما دو ویژگی بتهوون را از سایر آهنگسازان متمایز میکند: استفاده منحصربهفرد از دینامیکهای متضاد و تکنیکهای بداههنوازی مانند تاکیدات غیرمنتظره و ریتمهای مبهم که شنونده را به چالش میکشید.
دوره دوم (1801-1814)
دوره دوم از سوناتهای پیانو “کوآزی اونا فانتازیا”، اپوس 27، در سال 1801 آغاز میشود و با سونات پیانو در می مینور، اپوس 90 پایان میپذیرد. ویژگی بارز این دوره استفاده از بداههنوازی و تکامل فرمهای موسیقی است. بتهوون با تغییراتی از فرمهای سنتی فاصله گرفت و به جای تکرار فرمها، هر اثر را به عنوان یک دنیای مستقل شکل داد. در این دوره، اکسپوزیشنها کوتاهتر، و بخشهای بسط و کدا (پایانبندی) طولانیتر میشوند. در این دوره، قدرت موسیقایی بتهوون به اوج میرسد و بسیاری از آثار شاخص او متعلق به این دوره هستند.
دوره سوم (1814-1827)
این دوره با تمرکز فکری و استفاده گستردهتر از هارمونی و بافتهای متنوع مشخص میشود. علاقه بتهوون به آثار هندل باعث شد تا از کونترپوانت و بهویژه فوگ استفاده بیشتری کند. در این دوره، بتهوون به فرم واریاسیون (تغییر و بسط تمهای موسیقی) علاقه بیشتری نشان داد و سبک بداههنوازی او در این فرمها به اوج رسید. آثار دوره پایانی، مانند کوارتتهای زهی و سوناتهای پیانو، ترکیبی از تمامی تکنیکهای موسیقایی او از جمله فوگ، واریاسیون، رقص و تمهای مدال و پنتاتونیک را شامل میشوند و نشاندهنده تکامل نهایی و عمیقترین بیان موسیقایی بتهوون هستند.
نوآوریهای ساختاری لودویگ فان بتهوون
بتهوون یکی از بزرگترین نمایندگان استفاده معماریگونه از تونالیته است. در سوناتهای بزرگ او، مانند آلگروی اول سمفونی قهرمان (Eroica)، حتی در زمانی که موسیقی به دورترین کلیدها میرود، ذهن ناخودآگاه شنونده همچنان به تنالیته اصلی (می بمل ماژور) متمرکز میماند و بلافاصله پس از لمس درجه پنجم (B-flat) آن را تشخیص میدهد. از دیگر نوآوریهای برجسته بتهوون در سمفونیها و کوارتتهایش، جایگزینی منوئه با اسکرزو، که انرژی بیشتری دارد، و همچنین غنای بیشتر در ارکستراسیون و بافت موسیقی است.
در کنسرتوها نیز بتهوون نوآوریهای فرمی مهمی ایجاد کرد. ورود ساز سولو پیش از تکرار ارکستری در کنسرتوهای پیانو چهارم و پنجم، نمونهای از این نوآوریهاست که باعث شد نوازنده سولو نقش قهرمانانهای پیدا کند، و همین ایده تاثیر زیادی بر آهنگسازان بعدی داشت.
چالش با موسیقی آوازی
بتهوون با اینکه در استفاده از آواز گروهی، همچون فینال سمفونی نهم و مِسا سولِمنیس (Missa Solemnis)، مهارت داشت، در استفاده از صدای انسانی سولو به مشکل برمیخورد. از اینرو، قطعات آوازی او مانند آندیه فِرنِه گلیبته (An die ferne Geliebte)، که نخستین چرخهٔ آهنگهای بتهوون است، کمتر از آثار سازی او مورد توجه قرار گرفتهاند. اما حتی در اپرای فیدِلیو نیز، موسیقی او نسبت به درک عمیق از مدیوم اپرا برتری دارد.
نوآوری در ملودیسازی و تکنیکهای پیانو
بتهوون نقشی کلیدی در تاریخ پیانو دارد؛ در نظر او، سونات پیانو قالبی برای بیان عمیقترین و جسورانهترین اندیشههایش بود. اگرچه بتهوون تکنیکهای فنی آهنگسازان بعدی مانند شوپن و لیست را پیشبینی نکرد، زیرا نه تنها توانایی نوازندگی او به ملودیها حسی زنده میبخشید بلکه او کیفیت پرکاسیو پیانو را ارج مینهاد و از آن استفادههای خلاقانه میکرد. در آثار پیانو، بتهوون ملودیهایی ساخت که محدودیت پیانو در حرکت ملودی را میپذیرند و به جای خطهای ملودیک پیوسته، آکوردهایی با حس آرام و ایستا میسازند.
بتهوون با انتقال وزن ساختاری از حرکت اول به فینال، به ویژه در کنسرتوهای چهارم و پنجم، تاثیر زیادی بر آهنگسازان بعدی، از جمله لیست داشت. تقریباً همه آهنگسازان بزرگ کنسرتو پس از او تحت تاثیر این دو کنسرتو بودند.
سالهای پایانی بتهوون
همزمان با آغاز دوره طولانی کلمانس، شاهزاده مترنیخ و دوره بیدرمیر در اتریش، که به سادگی و گرایش به خانهداری در هنر و طراحی شناخته میشود، بتهوون وارد مرحله پایانی خلاقیت خود شد. ناشنوایی شدید او را به انزوا کشاند و موجب شد تا آهنگسازیاش کاهش یابد. با این حال، آثار او در این دوره با تراکم و عمق بیسابقهای همراه بود.
در همین زمان، بتهوون با انجمن فیلارمونیک لندن آشنا شد. هرچند پروژهای که قرار بود قطعاتی براساس ملودیهای فولکلور اسکاتلندی بنویسد به نتیجه نرسید، اما بعدها با تنظیم آثار ملودیک ملی برای صدا، ویولن، ویولنسل و پیانو توانست منبع درآمدی مطمئن داشته باشد. در ۱۸۱۵، یکی از شاگردان بتهوون، فردیناند ریس، در لندن مستقر شد و به ارتقاء آثار او پرداخت. همچنین، سفارشهایی برای نوشتن اورتورهای جدید به بتهوون داده شد، هرچند اختلافات بر سر تحویل آثار بهموقع باعث دلخوریهایی شد که با پادرمیانی ریس حلوفصل شد. انجمن فیلارمونیک لندن نقش مهمی در تولید سمفونی نهم بتهوون ایفا کرد، هرچند اولین اجرای آن در وین انجام شد.
سرپرستی برادرزادهاش کارل و وقایع تلخ خانوادگی
پس از مرگ برادر بتهوون، کاسپار آنتون، سرپرستی پسر او، کارل، به بتهوون سپرده شد. بتهوون به دلیل نگرانی درباره اخلاق مادر کارل، سرپرستی او را به چالش کشید و پس از سه سال مبارزه قانونی، سرپرستی کامل او را به دست آورد. با این حال، رابطه میان بتهوون و کارل پر از تنش بود و نهایتاً کارل در سال ۱۸۲۶، در آستانه آزمون ورودی دانشگاه، اقدام به خودکشی کرد. هرچند او نجات یافت و در بیمارستان درمان شد، بتهوون به توصیه دوستان او را به ارتش فرستاد. این واقعه، بتهوون را به شدت تحت تأثیر قرار داد و بیتردید به وخامت وضعیت جسمانی و مرگ او سرعت بخشید.
آثار پایانی و دستاوردهای برجسته
بتهوون در سالهای پایانی زندگی خود، مجموعهای از آثار بزرگ و نوآورانه خلق کرد، از جمله به محبوب دوردست، سوناتهای پیانو و سمفونی نهم که با موفقیت بزرگی در تئاتر کرنتنتور اجرا شد. این سمفونی آخرین کار بزرگ بتهوون برای نیروهای بزرگ موسیقایی بود. بتهوون همچنین در سال ۱۸۲۳ از شاهزاده نیکولاس گالیتسین سفارش سه کوارتت زهی دریافت کرد و آنها را در سالهای ۱۸۲۵ و ۱۸۲۶ تکمیل کرد. آخرین اثر او، کوارتت زهی در دو دیز مینور، به هنگام وقوع بحران خودکشی کارل ساخته شد و به بارون اشتوتترهایم، افسری که کارل را تحت حمایت خود قرار داده بود، تقدیم شد.
بتهوون تابستان آن سال را در ملک برادر دیگرش نیکولاس سپری کرد و پس از بازگشت به وین به ذاتالریه مبتلا شد. او در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ در وین از دنیا رفت و مراسم تدفین او با حضور ۲۰،۰۰۰ نفر برگزار شد. افراد مشهوری همچون هومل و شوبرت نیز در این مراسم حضور داشتند.
نتیجهگیری
به طور کلی، بیماری بتهوون نه تنها مانع از خلاقیت او نشد، بلکه به عنوان یک محرک برای نوآوری و گسترش در موسیقی او عمل کرد. آثار او همچنان الهامبخش آهنگسازان و شنوندگان در سراسر جهان است و تأثیر عمیقی بر تاریخ موسیقی گذاشته است.
تصویری که همیشه روی میز کار بتهوون قرار داشت، مربوط به تشییع جنازه موتزارت است. در آن تصویر، تنها سگ وفادار بتهوون او را همراهی میکند.
این عکس نمادی از علاقهی بتهوون به بزرگان موسیقی و همچنین یادآوری از مرگ موتزارت است.